وبسایت روستای گیلاس لاریجان

دلداده‌ی غریبم و گمنام این دیار

حاج یوسف رحمانی بلوردی شهرستان بلورد

یوسف رحمانی بَلوَردی از خاطرات ۶۰ سال پیش خود در روستای گیلاس می گوید

یوسف رحمانی بَلوَردی اهل شهرستان بلورد حوالی سیرجان استان کرمان، فروردین ۱۳۴۰ به همراه دوستش برای گذراندن دوران خدمت سربازی از سیرجان به شیرگاه اعزام می شود.

۶۰ سال پیش در فروردین سال ۱۳۴۰ سربازان اعزامی به پادگان نیروی زمینی ارتش در شیرگاه سوادکوه، برای گذراندن اردوی نظامی به روستای گیلاس آمدند و چهل روز سرد و سخت زمستانی را در گیلاس سپری کردند. اکنون یکی از آن سربازان خاطرات خوبش در آن سال ها را برای ما بازگو کرده است.

در زمستان همان سال پادگان ارتش شیرگاه با مشورت پادگان رینه روستای گیلاس را برای اردوی نظامی سربازان خود انتخاب و سربازان را با اتوبوس (احتمالا از جاده ارجمند – لاسم) به لاریجان و روستای گیلاس منتقل می کند.

یوسف می گوید از اتوبوس که پیاده شدیم به رودخانه ای رسیدیم و از پل چوبی روی رودخانه که گذشتیم از دامنه پرشیب بالا رفتیم تا اینکه به دشتی (احتمالا لوتک فعلی) رسیدیم.

او وقتی مرا می بیند گویی یکی از اعضای خانواده خود را پس از سال ها دیده است و سراغ دو تن از مادران و خانواده های محمدی و ابراهیمی را از من می گیرد و با وجود گذشت ۶۰ سال از آن روزها، هنوز هم با شوق عجیبی خاطرات خوش گیلاس را با جزئیات برای ما تعریف می کند.

افسران و فرماندهان حاضر در میان دو گروهان صد نفره مقیم روستای گیلاس پس از برپا کردن چادرها و استقرار در محل مورد نظر، لباس های خود را به یکی از سربازها می دهند و از او میخواهند این لباس ها را برای شستن به آبادی ببرد. آن سرباز همان یوسف است که بعد از رسیدن به آبادی درب خانه سید داوود ابراهیمی را می زند.

حاج یوسف می گوید مادربزرگ شما (آبجی سلیمه) وقتی درخواست مرا شنید بدون اینکه حرفی بزند، گویی فزرند خودش را بعد از سال ها دیده باشد مرا به خانه خود دعوت کرد و پس از پذیرایی با چای و نان و … لباس های شسته شده را در بقچه ای گذاشت وتحویلم داد.

حاج یوسف رحمانی این اتفاق و دیدار با سید بلور همسر سید بابا را نقطه شروع روابط صمیمانه خود با اهالی روستای گیلاس به خصوص با این دو خانواده می داند و درباره آن دیدار می گوید: آن زمان پسر بزرگ سید بابا یعنی سید عباس مشغول خدمت سربازی بود و سید بلور با دیدن من یک آن گمان کرد پسرش برای مرخصی آمده است. بنابراین حتی مرا در آغوش گرفت و به زبان شیرین مازنی گفت (آ بمویی… ته مار بمیره)

یوسف گم‌گشته بازآید به گیلاس

حاج یوسف رحمانی بلوردی ذوق شعر و شاعری دارد و اکنون در ۸۰ سالگی در شهرستان بلورد استان کرمان با خانواده خود زندگی می کند.

او به ما وعده داده است به پاس این دیدار و تجدید خاطرات خوب آن سال ها، شعری برای گیلاس و مردمانش بسراید و پس از ۶۰ سال به گیلاس بیاید.

دیدگاه خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *