داستان یک تیم ؛ خاطره فوتبال در گیلاس
برای من و هم نسلام یه تیم برامون حکم قهرمان گیلاسو داشت، تیمی که با لباس قرمز و سفید که دست سید قدیر محمدی بود حکم یه تیم ملی بود برامون، لباسی که تاجایی که من یادم میاد از نسل سید غلامعلی ابراهیمی و سید عباس ازلی و …. به تیم سید مجید مظلوم و مهدی اسحاقی و سید مرتضی هاشمی و …. به تیم سید سعید مظلوم((دروازه بان)) سید حمید رضا مظلوم ((دفاع)) سید مهدی هاشمی (( یه پا پله بود)) سید جعفر ازلی ((مارادونایی بود واسه خودش )) سید هاشم گیلاسی و کاپیتانشون خدابیامرز سید محمد هادی ازلی بود که این تیم همیشه از بازیکنای خارجی سود میبرد مثل حامد بهنود یا حسین و…
داستان یک تیم این تیما نیستن چون برامون الگو بودن داستان یه تیم از یه نسل خیلی باحال که استارتی شد برای رفاقت با رفیقایی که علاوه بر هم محلی بودن برای هم تبدبل به بهترین رفیقا شدن و خاطرات نوجوونی و جوونیمونو تو زمینای فوتبال برامون ساختن ….
یه شب تابستون که مثل همه شبا انفدر از فوتبال بازی کردن خسته میشدیم تو زمین خاکی مرحوم سید رحمت الله علیزاده به قول مادرم فقط چشمامون معلوم بود بقیه تنمون خاکی ، آقای سید مهدی مظلوم با سید شهاب الدین ازلی اومدن جلو در خونمون و گفتن میخوان ترتیب یه مسابقه فوتبالو بدن با تیم کنارانجام ((اونموقع اینجوری بازیکن جذب میکردن😂)) ترکیب و ارنج هم مشخص بود . من به واسطه اینکه همه کاره تیم عموم بود و اسم باباشو داشتم ((پارتی بازی بهتره بگم)) شدم دروازه بان 😂😂 دفاع تیم هم آقا مهدی ساداتی که علیرغم اینکه شوتاش دقیق و قوی بود بازی با سنگشم که دیگه نگم براتون 😆😆 یه بازیکن چپ داشتیم که عبدالله صابری بود آقا شهاب الان بهش میگن هافبک دفاعی اونموقع یادم نمیاد و عمو مهدیم که مهاجم بود .
همون شب که همه اوکی دادیم رفتیم با داداش حمیدم جلو در منزل مرحوم سید قدرت ازلی ((روحشون شاد)) آخرین چهره ای که از محمد هادی خدابیامرز یادم میاد اونشب بود و هیچ وقتم اونشبو فراموش نمیکنم چون محمد هادی اینا تو کنارانجام فامیل داشتن باید مسابقه از طرف اونا هماهنگ میشد . خلاصه قول مساعدت دادن قرار مسابقه مشخص شد. جمعه دوهفته بعدش . نفری ٢٠٠ ریالم بابت حق پخش گرفتن که بدن به تیم برنده
تمرینات شروع شد . طبق روال همیشه سید مهدی مظلوم یکساعت مارو میبرد آفندشت میدویدیم بعدشم پسرعمو سعید و داداش حمید و مهدی هاشمیم مربیمون بودن ،فقطم یه تمرین بلد بودن بدن توپو مینداختن بالا میگفتن هد بزنین انگار اونموقع جدیدترین متد تمرینی این بود . البته از هماهنگی مسئول زمین هم نگم براتون که هروروز دنبالمون میکرد که زمینمو سفت کردین نمیتونم گندم بکارم ((خدا بیامرزتشون ))…
روز مسابقه
خیلی خوب یادم میاد .وقتی اومدیم تو زمین و من تو دروازه وایسادم مهدی ساداتی گفت این سه تا سنگ روبرو رو میببنی گفتم اره گفت نوع چیدمانش معلومه ما میبریم کفتم جدی؟گفت آره منم که به قدرت ماورایی مهدی ایمان داشتم گفتم اخ جون اون ٢٠٠ ریال که زنده شد هیچ یه ٢٠٠ دیگه هم به جیب زدیم ،از تیم مقابل فقط مهدی صابری و عبدالله یادمه اونم فقط بخاطر اینکه مهدی فقط بلد بود توپو بیرون پا یه مدلی که فقط خودش بلده پاس بده و عبدالله هم که همش گریه میکرد اونموقع بقیشونو یادم نمیاد
نیمه اول
صفر صفر .استرس زیاد داشتیم .شهاب هم همش میگفت ((دماده)) مهدی مظلومم فقط سرمون داد میزد
نیمه دوم
یه توپ اومد صاف رفت تو دروازه من و بازیو یک هیچ باختیم. به قول نقی معمولی ما همه چیمونو باختیم😢😢😔😔
دوهفته بعدش عمو مهدی اومدو یه مدال داد بهم گفت واسه نایب قهرمانیمون برای همه تیم مدال خریده ،نایب قهرمانی تو تورنمت دوجانبه😁😁 اون تیم استارت یه نسلی بود که به گواه خیلیا طلایی ترین نسل گیلاس بود
ادامه دارد….
نویسنده : آقای سید صادق مظلوم