پاییز بود و …
پاییز بود و رِزِنون قندی و پیازی اش!
پاییز بود و لواشک و سه لته و خِشکِه هَلی اش،
پاییز بود و دستان سیاه شده از آج کردن گردو،
پاییز بود و سادگی مردمانش،
پاییز بود و صفا،
پاییز بود و صمیمیت،
پاییز بود و همه خوبی ها
نمی گویم که همه ی این ها از روستای ما رخت بسته و رفته اند؛
اما کوچه پس کوچه های پاییزِ روستای ما در آن سال ها پر بود از دود آن همه تنّیر سون و بوی رزه نون و گِته نون اما این روزها چه؟
هر چند این سال ها دیگر روستای ما حال و هوای “پاییزِه کوه” قدیم را ندارد اما همچنان می شود رگه هایی از صفا و صمیمیت را در مردمانش دید.
پاییز ۱۳۹۱ شمسی در روستای گیلاس:
ریگ هلی
این درخت ازگیل در اولین روزهای پاییز در اتفاقی نادر شکوفه داده است!
زرشک!
درگذشت حاجیه خانم سلیمه تقی زاده؛ همسر مرحوم سید داود ابراهیمی
عید قربان در گیلاس
از سرگیری جلسات هیأت درس قرآن در آمل و تهران
هم نشینی آشپزان زحمتکش گیلاس در آشپزخانه حسینیه
غروب پنجشنبه ای پاییزی!
پاییز، تصویری
رؤیایی و زیباست
مانند افسون است
مانند یک رؤیاست
۴ دیدگاه برای “پاییزِه کوه!”
چو خوش گفت شاعر مازندرانی با لحجه زیبای نوری
خداوری چی خار بیا — با اتا گل بهار بیا
“بیا ” با تلفظ ” baya” خوانده میشود به معنی “بیه ” خودمان است.
“لهجه” اصلاح میشود
غروب پاییزه دلم غم انگیزه…..شما ره پاییزکوه مبارک
باز پاییز است، اندکی از مهر پیداست
حتی در این دوران بی مهری باز هم پاییز زیباست
مهرت قشنگ ٬ پاییزت مبارک . . .